یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

اقتصاد مقاومتی ، تولید و اشتغال

به وب سـایت شـخصی و پـایگاه اطلاع رسانی فـرخ عـبدالـه زاده خــوش آمدید.


سامانه پیامکی :

10006762485846

موضوعات
■ اخبار :
□ مقام معظم رهبری
□ ریاست جمهوری
□ قوه قضاییه
□ مجلس شورای اسلامی
□ وزارت کشــــور
□ اســتانداری
□ فـرمانداری
□ بخشداری
□ شـهرداری
□ شورای شهر
□ میراث فرهنگی
□ آموزش و پرورش
□ تبریز
□ ورزقان
□ خاروانـــا
□ سـیه کلان
□ ورزقــان نــیـوز
□ سایر شهرستانها
□ مهمترین خـبرهای روز
□ اخبار امام جمعه محترم
□ جدیدترین خبرهای دولت
□ جدیدترین خبرهای استان
□ جدیدترین خبرهای ورزقان
□ جدیدترین خبرهای کلیبر
□ جدیدترین خبرهای اهر
□ اخبار مس سونگون
□ اخبار روستاها
□ بـسیج
■ اخبار اختصاصی انتخابات :
□ مجلس شورای اسلامی تبریز
□ شورای اسلامی شهر تبریز
□ مجلس شورای اسلامی ورزقان
■ معرفی شخصیت ها :
□ مقام ریاست جمهوری
□ مجلس شواری اسلامی
□ شورای اسلامی شهر و روستا
□ چهره های شناخته شده
■ معرفی مناطق جغرافیایی :
□ کشور عزیزمان ایران
□ استان آذربایجان شرقی
□ شهرستان های آذربایجان شرقی
□ روستاهای شهرستان ورزقان
■ گالری عکس :
□ طبیعت آذربایجان
□ روستای سيه کلان
■ یادداشت ها
□ عبداله زاده
■ مناسبت ها :
□ تبریـــک
□ تسلیت
مطالب اختصاصی


دکتر محمد حسین فرهنگی

مقدمه
تاکنون جزئیات زندگی ام را برای کسی تعریف نکرده ام. اعتماد به نفسم همیشه بالا بوده، اما خودپسند نیستم و از تعریف چندان خوشم نمی آید. به همین دلیل خیلی اهل عکس گرفتن از خودم، خاطره نویسی و حدیث نفس نبوده ام.
حال نیز، دلیل آن که با این سبک زندگی ام را بر همگان آشکار می کنم این است که ذاتاً ابهام را نمی پسندم. مردم و موکلان علاقه دارند از کم و زیاد زندگی سیاسیون بویژه نمایندگانشان اطلاع داشته باشند. گاهی برخی جوانان پی بردن به راه و چاه حرکت به سمت افقهای بالاتر در زندگی خود را از زندگی نمایندگانشان جستجو می کنند. بارها جوانان همین را پرسیده اند. توصیه هایی کرده ام اما در پایان، همین زندگی نامه را خواسته اند. حال فرصتی شد تا آنچه را که تاکنون انجام نداده بودم، با ترتیبی نسبتاً مشروح اظهار دارم.

آغاز زندگی
به سال 1340 در خانواده ای روحانی در شهر تبریز چشم به جهان گشودم. پدرم، که به خاطر محل تولد، به آقای بستان آبادی معروف بود، اندکی قبل از تولدم، پس از سالهای طولانی تحصیل و تهذیب نفس در حوزه علمیه، به تبریز آمده بود. او و مادرم هردو اهل روستایی نزدیک بستان آباد بودند.  قبل از من پسری با نام محمد متولد شده و از دنیا رفته بود. بعد از من نیز فرزند پسر دیگری متولد شد که عمر او نیز به دنیا نبود. اسم او حسین بود. شناسنامه مرا با تأخیر گرفتند و اسم من شد محمد حسین. مرحوم پدرم می گفت مرتب بیمار می شدی و مشتری ثابت یکی از پزشکان متخصص اطفال و داروخانه های طوس و کیهان در خیابان طالقانی تبریز بودیم. می گفت بارها نا امید شدیم و برخی از آشنایان نیز قطع امید کرده بودند. مرحوم مادرم بانوی مهربان باکفایت و متدینی بود. در عمر کوتاه خود با سختیهای زیادی ساخته بود. زیاد تشویقم می کرد و مرا مرد کوچک خطاب می کرد. می گفت بالام، بالا کیشی دی. به یاد دارم در ایام محرم که رادیو هم نداشتیم، با صدای عزاداریهای شبانه که از خیابان به گوش می رسید، اشک می ریخت و عزاداری می کرد. مادرم که در 9 سالگی ام، در سن جوانی بر اثر سکته مغزی از دنیا رفت، فرزند پسر دیگری نداشت. بنابراین در همان دوران کودکی شدم نفر دوم خانواده. بسیاری از کارها را پدر نمی توانست انجام دهد و آنها را انجام می دادم. در آن دوران که رژیم شاهنشاهی حاکم بود، فضای سنگینی علیه متدینان بویژه روحانیان حاکم بود. از خریدن نان گرفته تا بردن ظرف زباله تا محل تخلیه زباله ها  و انجام کارهای اداری و بیشتر خریدهای خانه در کنار بازیگوشیهای کودکانه در محل و تحصیل در مدرسه ابتدایی مهندس دانشور همه را انجام می دادم. با آن که وضع مالی خوبی نداشتیم، در اثر روحیات پدر و مادر هیچگاه عقده ای نشدم و از مناعت طبع بی بهره نبودم.

بقیه متن بیوگرافی را در ادامه مطلب مطالعه نمایید ...

 

 


بعدها که پدرم همسر دیگری اختیار کرد، صاحب برادران و خواهران دیگری شدم. همه برادرانم دو اسمی هستند و محمد اول نام هرکدامشان را متبرک کرده است. یکی از آنان جوان عارف و شوریده احوالی بود که در فتنه سنگین سال 78 روز بیستم تیرماه در تبریز به شهادت رسید. محمدجواد زمانی که 17 ساله بودم به دنیا آمد. همان سال انقلاب اسلامی هم به پیروزی رسید. بنابراین همسال و همزاد انقلاب بود و برای تداوم آن عاشقانه در صحنه دفاع از آن حاضر شد و جان خود را فدا کرد .

دوره نوجوانی
از همان سال اول ابتدایی دانش آموز درس خوانی بودم. معلمان و معاونان و مدیران مقاطع کودکی و نوجوانی جایگاه خاصی برایم قائل بودند. در کلاس اول ابتدائی آموزگار در یک تنبیه عمومی چوبی بر کف دستم نواخت. درد وجدانش او را واداشت تا پایان سال چند بار عذرخواهی کند. بعد از آن تنبیه نشده بودم تا در دوره راهنمایی معاون مدرسه در شرائط مشابهی تکرار کرد. همانجا اعتراض کردم. تا سالها معاون مذکور از کارش ناراحت بود. اینها را یادآور نشدم تا بپندارید که نوجوان بچه مثبت و گوشه گیری بودم. اتفاقاً بسیار اجتماعی و مشارکت جو بودم. جثه درشتی نداشتم تا مبصر کلاس شوم اما مسؤول کتابخانه یا سرگروه فعالیتهای داوطلبانه هنری و فرهنگی و فوق برنامه ها می شدم. در محله، پای ثابت تیمهای فوتبال کوچه و یا سایر بازیهایی که با توپهای کوچک و بزرگ بازی می شد، بودم. فوتبال، والیبال، تیله و گردو بازی، هفت سنگ، قائم موشک، گل یا پوچ، دوز بازی، الک دولک، وسطی، از جمله بازیهایی بود که به آنها علاقه داشتم. البته هرجا پای شرط بندی در برد و باخت پیش می آمد، کنار می کشیدم و از این جهات بچه مثبت به شمار می آمدم. همبازیها در این قبیل مواقع می گفتند فلانی اهل این کارها نیست، او را رها کنید. صدای ریزی داشتم و در بازی زیاد داد می زدم. گاهی زنان همسایه از سروصدایم به مادرم شکایت می کردند. اما هیچگاه شرارت نمی کردم  و از کسانی که شرور بودند یا زور می گفتند، بدم می آمد. در دوره راهنمایی و در مدرسه به پینگ پنگ و کتابداری و روزنامه دیواری و چند فعالیت جانبی دیگر علاقه داشتم و در مدیریت فعالیتهای فوق برنامه ها به مسؤولان مدرسه کمک می کردم و امین آنها بودم. کلید برخی اتاقها و کمدها را می سپردند تا سر موقع وسائل و امکانات را تحویل دهم.
مجلات مخصوص نوجوانان و جوانان را مرتب می گرفتم و می خواندم. به مطالعات عمومی هم علاقه زیادی داشتم.
همزمان به چند هیأت مذهبی هم می رفتم. برخی از آن بزرگترها بود و چند مورد هیأت نوجوانان. در یکی از آنها صحبت و تدریس مانندی داشتم  و در مسائل مدیریتی اش هم کمک می کردم. با چند هیأت مشابه در محلات دیگر هم ارتباطهایی داشتیم و در جلساتشان شرکت می کردیم.
قبلاً به پیگیریهای امور خانه هم اشاره کردم. در همین دوران پدر بزرگوارم که از تعمیر خانه کلنگی به تنگ آمده بود، خواست خانه را نوسازی کند. آن زمان شهرداری تبریز منطقه بندی نشده بود و همه امورات از همان محل واقع در میدان ساعت مدیریت می شد و برای خودش بایگانیهای پیچیده و بوروکراسی خاصی داشت. دنبال کارها که می رفتم، در شهرداری همه شناخته بودند و می گفتند پسر کوچولو آمد. آن موقع در دوره راهنمایی و در مدرسه امین درس می خواندم. معمولاً با ماشین می آمدند و مهندس ناظر را برای سرکشیهای مختلف می بردند. من هم که پیاده می رفتم، مهندس ناظر، که انسان باخدایی بود، استثنائاً با ماشین خودش می آمد یا با دیگران که می رفت، سر راه به کارما هم سری می زد. کارگر با وجدانی برایمان کار می کرد به نام مشهدی محمدعلی. به اندازه چند نفر کار می کرد و کمی بیش از دیگران دستمزد می گرفت. در مجلس هفتم که بیمه کارگران ساختمانی را پیگیری می کردم، همیشه مشهدی محمدعلی جلو چشمانم بود. چند سال بعد بیمار شد و در بستر افتاد و اتراق شد. کم و بیش کمکش می کردند و با دردسرهای ناراحت کننده ای زندگی می کرد. در عوالم نوجوانی با خود می گفتم او چه تفاوتی با کارگران کارخانه ها دارد که آنها در شرائط مشابه مورد حمایت هستند ولی اینان و باربران و کشاورزان و برخی اقشار زحمتکش دیگر چنین نیستند و همیشه نگران فردا و فرداهایشان هستند و خانواده هایشان همیشه در اضطراب.

علاقه جدی به معنویت و آموزه های دینی
با آن که پدرم سختگیری نمی کرد، از همان نوجوانی احساس مسؤولیت جدی در زمینه های دینی داشتم. در دوره راهنمایی، در مدرسه امین ، معلم دینیی داشتیم که می گفتند بهایی است! و صحبتهای نادرست و بی ربطی می کرد. مرتب با او بحث می کردم. بعضی اوقات در خانه آنها را می گفتم و پدرم تشویقم می کرد و بعضی اطلاعات را یادآور می شد. از من خوشش نمی آمد اما چون دانش آموز زرنگی بودم خیلی سر به سرم نمی گذاشت و گاهی که پرت و پلا می گفت، نگاهی هم به سمت من می انداخت. حدود ده – یازده سالگی شروع کردم به نماز خواندن. از روی کتاب دینی معانی الفاظ را یاد گرفته بودم و با توجه به معانی آنها را می خواندم. یادم است اولین نمازی که خواندم، در پایان رسیدم به سلام دوم: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین. یعنی درود بر ما و بندگان صالح خدا. ماندم که بگویم یا نه. چون خیلی شیطنت می کردم، با خودم گفتم من که بنده صالح نیستم، حق ندارم بر خودم نیز سلام کنم. همواره به آن  نمازم غبطه می خورم.
پدرم، با آن که در حد اجتهاد تحصیل کرده بود، با زهد و تنگدستی زندگی می کرد. از بسیاری امکانات بی بهره بودیم. بعضی غذاها را که همسالانم روزانه می خوردند ما فقط بر سر افطار بعضی روزهای ماه رمضان و روز عید نوروز و عید قربان و عید غدیر می خوردیم. همان رویه را در سالهای پس از انقلاب و تا پایان عمر ادامه داد. در سال 74 هنگامی که به رحمت ایزدی پیوست، بر روی یکی از ردیفهای قفسه کتابهایش داخل پاکتی تنها ده هزار تومان پول نقد باقی گذاشته بود. او به مجالس روضه منازل هم  نمی رفت و عالمی باسواد و دارای فضل فراوان بود.

تشنگی و جستجو گری در جوانی
به تدریج متوجه مسائل جدی تری می شدم. ظلمی که بر مردم می رفت و بسیاری سخنان در گوشی مردم و سخنانی که برخی با پدرم می گفتند و شرائط خاصی که در کشور به وجود آمده بود، روح نا آرام مرا فعالتر می کرد. اوائل توجه نداشتم که آرامشی دارم در عین طوفان پرتلاطم درونی (که من خموشم و او در فغان و در غوغاست). تا آن که برخی از اطرافیان و دوستان یادآوری کردند. از جمله بعدها در دوره مدیریت، یکی از اساتید فاضل که از تهران می آمد و آشنائی خاصی با من نداشت، در میان جمع همین را گفت و افزود قدر این روحیه را بدان. چند سال قبل از انقلاب با شخصیت امام خمینی و مبارزات شخصیتهایی مانند مرحوم آیه الله طالقانی و شهیدان غفاری و سعیدی آشنا شدم. به کتابهای رمان هم علاقه داشتم. آثار شهید مطهری را مرتب می خواندم. کتابهای دکتر شریعتی را هم می خواندم. خیلی کتاب می خواندم و علت این که در زمینه های مختلف اطلاعات گسترده ای دارم، مربوط به همین روحیه است. موقع غذا خوردن و قبل از خواب هم کتاب می خواندم. به فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت، مسائل حقوقی و مباحث دینی علاقه مند بودم و کتابهای این موضوعات را تا جایی که می فهمیدم، می خواندم. دورادور به عمران و معماری هم علاقه داشتم. با افکار مارکسیستی که به سرعت بین جوانها رائج می شد مخالفت می کردم و خلاصه اوضاعی بود: از جلسات مناظره بر سر خیابانها و چهارراهها گرفته تا مدرسه و برخی جلسات خانگی این گفتگوها برقرار بود.
به تدریج مسجد شعبان با محوریت مرحوم شهید قاضی طباطبایی، شد محل اجتماعات انقلابیون. با چند نفر از دوستان مرتب به مسجد شعبان که پاتوق انقلابیون بود می رفتیم. در تظاهراتها شرکت می کردیم. با همکاری چند نفر از دانش آموزان در مسیرهای پر تردد خیابان امام خمینی فعلی راه پیمائیهای دانش آموزی راه می انداختیم و علیه رژیم شعار می دادیم و پلیس بارها به این راه پیمائیها حمله کرد و بعضی از دوستانم مصدوم شدند. خودم هم بی نصیب نماندم. در این  دوران برخی از دوستانم به گروههای مارکسیستی و مجاهدین خلق گرایش پیدا کردند و از بین رفتند و هرگاه آنها را بیاد می آورم، متأثر می شوم. یکی از آنها از دوستان هیأتی بود که در مسجد دیزج (مسجد ولایت فعلی) واقع در محله حکم آباد فعالیت می کرد و به زیبائی قرآن می خواند. هرکار کردیم نتوانستیم او را از این بی راهه باز داریم.  

انقلاب اسلامی و بعد از پیروزی آن
در سالهای 55 و 56 که رژیم طاغوت ظلم را به حداکثر رسانید. در جریان مستقیم مبارزه قرار گرفتم. تکثیر اعلامیه ها و نوارها و توزیع آنها، شرکت در سازماندهی دانش آموزان انقلابی، حضور فعال در مراسم شبانه ی مسجد شعبان و تظاهراتهای مختلف مانند 29 بهمن تبریز، سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی منتهی شد. هنگام پیروزی انقلاب در دبیرستان مهر که در داخل کوچه ای واقع در خیابان ارتش بود، تحصیل می کردم. در آن سالها کمونیستها و گروهکهای دیگر، به دلیل آمادگیهای سازمانی کلیۀ  مدارس را در کنترل خود در آورده بودند و به دلیل فعالیتهای ما و از جمله شهید سعید فقیه، تنها مدرسۀ مهر در اختیار نیروهای مذهبی بود. گاهی سر صف برای دانش آموزان سخنرانی می کردم. مدتی قبل از شروع سال تحصیلی 59-58 شورای مرکزی مستقر در دبیرستان باهم تصمیم گرفتیم هرکدام به یک مدرسه دیگر برویم و من رفتم به دبیرستان منصور که همان سال نامش به دبیرستان طالقانی تغییر کرد. اول مدیر مدرسه نمی پذیرفت و بالاخره پذیرفت. مرارتهای زیادی کشیدیم تا آن فضا تغییر کرد. همان روز اول اطلاعیه ای دادیم و اعلام موجودیت کردیم. از دبیرستانهای دیگر یارگیری کردیم. شاخه دانش آموزی مجاهدین خلق (که بعدها مردم به خاطر فعالیتهای تروریستی مردم آن را سازمان منافقین نامگذاری کردند)، فعالتر از بقیه بود. برایم چند نفر گذاشته بودند تا زیر نظر داشته باشند. به بهانه های مختلف مدرسه را تعطیل می کردند. با این بلبشو سال آخر هم بودم و رشته دبیرستانیم هم ریاضی فیزیک بود. بالاخره موفق شدیم در همان سال فضا را تغییر دهیم که از شرح مفصل آن می گذرم.

کانون نهضت اسلامی
به همراه جمعی دیگر از دوستان، سازمان دانش آموزان مسلمان تبریز را بنا نهادیم که به سرعت در سطح شهر تبریز فراگیر شد و پس از چند سال در اتحادیه انجمن های اسلامی که با تهران ارتباط داشتند، ادغام گردید. با شورای مرکزی مرتب خدمت آیه الله شهید مدنی می رسیدیم و گزارش کارهایمان را می دادیم. ایشان با دقت گوش می کرد و راهنماییهایی ارائه می نمود. یک بار نزدیک ایشان نشسته بودم. دستش را بر سرم کشید و گفت شما فرزندان عزیز من هستید.
همزمان در کانون نهضت اسلامی که در برگیرنده نیروهای اصیل انقلاب در تبریز بود، فعالیت می کردم و مرکزیت سازمان را هم ابتدا همانجا مستقر کردیم و بعدها محلی با کمک برخی از بزرگترها در نزدیکی چهارراه منصور (شهید بهشتی فعلی) اجاره و تأمین شد. در سالهای اول انقلاب، ابتدا، امنیت داخلی به خاطر آشوبهای گروهها، و سپس استقلال و تمامیت ارضی کشور در اثر تهاجم عراق مورد تهدید قرار گرفت و اولویت اول کشور دفاع همه جانبه بود. در آن شرایط خیل جماعت متعهد، به سپاه (و جهاد) پیوستند. من هم به عضویت سپاه در آمدم. اکثر مسؤولان فعلی کشور و استان در آن هنگام در سپاه و جهاد بودند. بخش قابل توجهی از عمر خدمتی و مسؤولیتم در سپاه بوده است. هیچ وقت تسلیم شرائط حاکم نمی شدم و سعی می کردم بر شرائط موجود تأثیر بگذارم. در آموزش سپاه فعالیت می کردم و در دوره های آموزشی، در منظریه و خاصبان و جاهای دیگر و در سطح هسته های مقاومت که بعدها نامشان به پایگاه تغییر کرد، تدریس و سخنرانی داشتم.

دوران دفاع مقدس
جنگ که شروع شد، من قبلا عضو سپاه شده بودم. همانطور که گفتم، به دلیل مطالعات گسترده و بیان نسبتاً خوبی که داشتم در جلسات بسیج و برخی جلسات عمومی و هیئتهای مذهبی سخنرانی می کردم.
نشریه ای را در سپاه راه اندازی کردیم که در حد خود نشریه قابل قبولی بود و با جلد رنگی چاپ می شد و برای خودش عالمی داشت. یک بار به همراه شهید بهرام سرخیر خیابانی  رفتیم برای تهیه گزارش از وقایع گنبد. در آنجا درگیری شدیدی در جریان بود. هوا هم سرد و برفی بود. با اتوبوس که می رفتیم، نرسیده به میانه اتوبوس ما چپ شد و در آستانه سقوط به دره متوقف شد. کوفتگی شدیدی داشتیم و وسائلمان را به زحمت از میان برفها جمع کردیم. بهرام می گفت برگردیم و من مخالفت کردم. با هر مکافاتی بود رفتیم. وارد شهر که شدیم، چون مشکوک می زدیم، نیروهای سپاه با یک عملیات چریکی! ما را دستگیر کردند. به زحمت توانستیم ثابت کنیم که از خودشان هستیم و بعد ماشین و راهنما دادند و گزارشمان را تهیه کردیم و بعد از بازگشت چاپ کردیم.  
روز اول جنگ، فوراً در سپاه جلسه ای تشکیل شد برای مراقبت از مناطق حساس. بنده هم همراه جمعی از دوستان به خاطر اهمیت و حساسیت بالا رفتیم رادار تبریز. یکی دو هفته آنجا بودیم. رادار و پالایشگاه چندین بار بمباران شد و چندین هواپیمای عراقی سرنگون شد و بعضاً خلبانانشان را گرفتیم. خاطرات شنیدنی زیادی از آن ایام در ذهن دارم که از بیان آنها می گذرم. سعید فقیه هم با من آمد سپاه و از همان روزهای اول رفت جبهه. ما را هم با استدلالهای مختلف پشت جبهه نگه می داشتند.
بعدها با سماجت فراوان و با وجود موانع و مشکلات زیاد، دبیرستان سپاه تبریز را راه انداختم. یک بار با زحمت یک ماه رفتم لشکر عاشورا و بعد از پایان مأموریت باز گرداندند. همان ایام با این که سرماخوردگی شدیدی داشتم و برف شدیدی هم می بارید، رفتم و برای اولین بار در کنکور شرکت کردم . بعد با اصرار 25 روز حکم مأموریت گرفتم و رفتم لشکر. همان ابتدا با شهید آقا مهدی باکری صحبت کردم که من نمی خواهم برگردم و او هم  قول داد حمایت کند. با همان حکم 25 روزه تا پایان جنگ، حدود پنج سال ماندم در لشکر.    
  می خواستم بروم گردان یا یکی از واحدهای رزمی. شهید باکری اصرار می کرد در ستاد باشم و می گفت اینجا بیشتر مشکل داریم. شدم مسؤول واحد فرهنگی لشکر. یکی دو بار با بچه های اطلاعات رفتم شناسایی. متوجه شدم استعداد خوبی برای این کار ندارم. مسیرها را اشتباه می کردم. دیدم اگر ادامه دهم ممکن است جان بچه ها را به خطر بیندازم و از ادامه منصرف شدم. گردانها هم منوط به نظر فرماندهی می کردند و ایشان مخالف بود. سعی کردیم واحد خودمان را رزمی تر کنیم. دوستان را در خطوط پدافندی مستقر کردیم و سعی کردیم فضای نامناسب بین ستاد و صف را که دارای فاصله زیادی بود، تلطیف کنیم.
بعد از شهادت شهید باکری مرا آوردند ستاد لشکر به عنوان جانشین رئیس ستاد. سریع ستاد رزمی تشکیل دادیم و ایده ای را که داشتم در سطح کلیه واحدهای ستادی توسعه دادم. در عملیاتهای کربلای چهار و بعد از آن شدیم جزو واحدهای عملیاتی و آن فاصله بطور کلی از میان رفت. ستاد تیپها دیگر در عقبه ها مستقر نمی شد و همراه تیپ می رفت. شهید احد مقیمی که در عید غدیری با هم صیغه اخوت و برادری خوانده بودیم، برادری شوریده و باصفا و رئیس ستاد تیپ یکم بود که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. از عنایات الهی و حکمتهایش مطالب فراوانی در ذهن دارم که برای رعایت اختصار از بیان آنها می گذرم. بالاخره جنگ به شرایط جدیدی رسید و به متارکه انجامید.
 
تحصیلات و مطالعات
چند ماه از کنکوری که بدان اشاره کردم گذشته بود. از نظر خودم برای آزمایش کنکور داده بودم و نتایجش را پیگیری نمی کردم. سه رشته اعلام شده بود و هر کس با هر دیپلمی می توانست در آنها شرکت کند. یکی پزشکی بود که تجربی نخوانده بودم و عملاً نتیجه ای نمی گرفتم، دیگری که با رشته ام، ریاضی – فیزیک، سازگاری داشت، کشاورزی بود و من بیشتر رشته عمران را مد نظر داشتم. سومی الهیات بود. مطالعات گسترده شخصی ام باعث شد در این رشته شرکت کنم تا ببینم فضای کنکور چگونه است. همه دیپلمه های علوم انسانی هم که دروس مرتبط را گذرانده بودند، در همین رشته شرکت کرده بودند. فقط در دانشگاه تبریز در سالنهای مختلفی برای مجموع ظرفیت دویست و پنجاه نفره دانشگاههای تهران و فردوسی مشهد در این رشته رقابت می کردند. بنابراین چندان امیدی هم به نتیجه نداشتم. اما زمان برگزاری کنکور توجه داشتم با اعتماد به نفس و تسلط خوبی گزینه ها را انتخاب می کنم. تستهای عربی و هوش را که بعدها فهمیدم از نقاط ضعف اغلب شرکت کنندگان است، بسیار خوب پاسخ دادم. بعد از چند ماه و در شرائطی که در حال اعزام به همان مأموریت 25 روزه! بودم، یکی از دوستان که در همان رشته کنکور داده بود، به من تبریک گفت. گفتم چه تبریکی؟ گفت مگر خبر نداری، قبول شده ای. روزنامه اش را داشت و آورد دیدم راست می گوید و از دانشگاه تهران قبول شده ام. چون انگیزه ای برای تحصیل در آن رشته نداشتم پیگیری نکردم و رفتم لشکر. سال بعد تب کنکور بین رزمندگان هم بالا گرفت، سهمیه هم در کار بود و تصمیم گرفتم برای رشته عمران یا معماری شرکت کنم. واحد ما مسؤول بود مدارک رزمندگان را جمع آوری کرده و به قرارگاه بدهد. با زحمت مدارک را تهیه و به برادر متصدی این کار، که در واحد خودمان بود، دارم. همان ایام برای مرخصی آمده بودم تبریز. به ذهنم آمد اگر قبول شدم باید چه کنم. جنگ را رها کنم و به درس بپردازم یا با چه روشی تحصیل نمایم. تردید جدی شد و به مرحوم پدرم گفتم استخاره ای بکند. استخاره بسیار بد آمد. از همانجا با دوست متصدی این کار در لشکر تماس گرفتم و از او خواستم مدارک مرا نفرستد. تعجب کرد و ناراحت شد و خواست منصرفم کند. اصرار کردم و نفرستاد. استخاره ای هم داشتم که رشته قبلی را ادامه دهم یا نه. این یکی خوب بود اما گفته شد مشکلات و موانعی دارد. موقع برگشت از مرخصی رفتم تهران. با موانع زیاد اداری روبرو شدم اما سرانجام به دلیل آن که از ابتدای شروع تحصیلم در جبهه بودم، پذیرفتند که ثبت نام کنم. همان دوستی که خبر قبولیم را داده بود، سال بعد قبول شده بود و آمده بود همان دانشکده، مباحث و جزوات درسی را برایم می فرستاد و با گواهی جبهه در امتحانات پایان ترم شرکت می کردم و نمرات خوبی هم می گرفتم. مسائل  زیادی هم در این دوران پیش آمد که از بیان تفصیلی آن نیز می گذرم. بعد از جنگ لیسانس را گرفتم. در اولین کنکور ارشد که شرکت کردم، بدون استفاده از سهمیه رزمندگان و یک ضرب از دانشگاه تهران قبول شدم. هم زمان کارم را به مرکز تحقیقات سپاه انتقال دادم و دوره  ارشد را نیز با موفقیت پشت سر گذاشتم.
بعد که به تبریز برگشتم، به رشته مدیریت علاقه مند شدم و دوره کارشناسی ارشد مدیریت دولتی را نیز در مرکز آموزش مدیریت دولتی تبریز گذراندم. در دوره ای که عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی بودم، در کنکور دکتری علوم و تحقیقات تهران شرکت کردم و باز هم بدون این که نیاز به سهمیه رزمندگی باشد، پذیرفته شدم و این دوره را نیز به پایان بردم. تألیفاتی هم داشتم. تألیف کتاب انقلاب اسلامی، ریشه ها و پیامدها، جزوات مختلف درسی و مقالات علمی مختلف از جمله فعالیتهای علمی این دوره بود که البته تداوم آن به دلیل اشتغال تمام وقت به کار نمایندگی مردم بسیار کند شد. در این دوران مجوز نشریه ای محلی را هم گرفتم که میثاق نام داشت. یک سال خودم اداره می کردم و بعد به دلیل اشتغالات زیادم، برادر دیگری ادامه داد. بعد از دوره نمایندگی مدیر مسؤولی آن به برادر آزاده ای سپرده شد.

دوره مسؤولیت در لشکر عاشورا و فرماندهی بسیج استان
به مسائل دوره جنگ بطور گذرا اشاره شد. بعد از جنگ و مدتی که در مرکز تحقیقات بودم، دوباره در سمت رئیس ستاد لشکر کار را شروع کردم. با توجه به روحیه خوب و دید بازی که فرمانده لشکر داشت، شرکتهایی تأسیس شد و یکی از برادران موفق و فعال سپاه شد شهردار تبریز. بازگشائی منطقه مرکزی شهر در مقابل بانک ملی و حذف خیابانی که نامش قبل ار انقلاب شاه بختی بود، و اماکن اطراف آن گره کوری را باز کرد و پروژه های متعددی با مدیریت ایشان و البته با مساعدت لشکر انجام شد که یکی از آنها اجرای کنار گذر شمالی، در منطقه ای سخت و کوهستانی، با دست خالی و بدون اعتبار کافی بود.
برای حفظ آثار دفاع مقدس نیز گامهای خوبی برداشته شد که آغازگر و مجری آنها بودم، البته در حد مدیریت و گرنه کار را دوستان با ایثارگری فراوان انجام می دادند. یکی از آنها انتشار نشریه ای بود که قبلاً اشاره شد. دیگری برگزاری کنگره سرداران شهید آذربایجان بود که آثار گسترده ای داشت. آثار مکتوب با ارزش و ماندگاری پدید آمد. ورزش دوستان شیرینی مسابقات ورزشی جام سرداران شهید آذربایجان، بویژه تورنمت زیبای فوتبال را فراموش نکرده اند که چند سالی هم ادامه یافت. پیش بینی ها و طراحی  اولیه پارک موزه دفاع مقدس در شرق شهر تبریز با کمک شهرداری و امکانات و اعتبارات دولتی نیز از این موارد بود. در حوزه های نظامی نیز با ابلاغیه های مرکزی اتفاقات مهمی رخ داد که شاید  جای بیان مشروح آن در مقال نباشد. اجمالاً این که یگان به سرعت تقویت شد و قابلیتهای فنی، مهارتی و تجهیزاتی گسترده ای یافت.
در مسؤولیت فرماندهی بسیج که آن زمان سپاه استان گفته می شد، میدان ابتکارات گسترده تر بود. شروع به توسعه کمی و کیفی بسیج کردیم. به بهانه های مختلف ساختارهای توسعه ای ایجاد کردیم . محلات را که با اقشار مرتبط نبودند به هم ارتباط دادیم، از کادرهای قوی در رده های مقاومت استفاده کردیم، فعالیت برخی از رده ها را باز تعریف کردیم، بعضی از گروههای مردمی - فرهنگی فعال در شهر که رابطه خوبی با سپاه نداشتند، کاملاً همراه و همسو شدند  و ...
از سویی هم با شرائطی که بعد از دوم خرداد 76 پدید آمده بود، مواجه شدیم. توسط برخی رسانه ها، موضوع ولایت فقیه بطور جدی در افکار عمومی زیر سؤال می رفت. کتابچه ای با موضوع  (ولایت فقیه حاکمیت اندیشه اسلامی است، نه حاکمیت فرد) نوشتم و در رده های مقاومت توزیع کردیم. سعی می کردیم شبهات را پاسخ دهیم. تا این که حادثه 20 تیر تبریز پیش آمد و فصل جدیدی در افکار عمومی باز شد.
در بسیج دانشجویی مرکز خلأی پیش آمده بود و مرا بدان سمت منصوب کردند. از همان روز اول، تحول گرایانه کار را شروع کردم. متوجه شدم انتظاری که دارند یک کار اداری است و این، با روحیه بانشاط، فعال، چالشگر و مشارکت جوی دانشجو سازگار نیست . با هر زحمتی بود، آمدم بیرون و بعد از ماجراهای مجلس ششم، به دانشگاه رفتم.

حضور در دانشگاه
از قبل در دانشگاه تدریس می کردم. همینجا اشاره کنم که از حدود چهارده سالگی (در کانون قرآن تبریز) تا کنون از تعلیم و تعلم باز نمانده ام، هرچند محیطها و شرائط متفاوت بوده اند. از سال 79، شدم عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی. این دوره نیز مانند دوره حضور در سپاه دوره جالب و زیبایی بود. سر و کار داشتن با جوان، حال و هوای خاصی دارد. ابتدا دروس عمومی تدریس می کردم و به تدریج متمرکز شدم در رشته حقوق و شدم عضو هیأت علمی این گروه.
خاطرات زیادی از این دوره دارم. موفق شدم جزوات آموزشی مختلفی تدوین کنم و مقالاتی بنویسم. انتشار کتاب "انقلاب اسلامی، ریشه ها و پیامدها" محصول همین دوران است. در تدریس و امتحان جدی بودم و وقت دانشجویانم را تلف نمی کردم. سخت گیری بی مورد نیز نداشتم. موارد زیادی بود که دانشجویی در زمان برگزاری کلاس احساس می کرد سختگیری می شود و بعد از مدتی می گفت دانستم که احساس درستی نداشته ام و مطالب خوبی آموختم.

برخی سوابق قبل از نمایندگی مجلس
بنابراین و با توجه به مروری که داشتم، برخی از سوابق به این شرح است:
1- قائم مقامی و ریاست ستاد لشکر عاشورا در دوران دفاع مقدس و سالهای پس از آن
2- فرماندهی سپاه استان آذربایجان شرقی
3- رئیس ستاد برگزاری كنگره سرداران شهید آذربایجان
3- رئیس هیات مدیره تیم فوتبال فجر عاشورا (كه در آن دوره به لیگ یك كشوری راه یافت و تا این سمت را داشتم، برای سال بعد هم در لیگ یک ماند)
4- پیگیری مطالعات مقدماتی پروژه ی پارک موزه دفاع مقدس
5- دبیر كنگره عبرت های عاشورا
5- رئیس سازمان بسیج دانشجویی کشور
6- تحصیل در 2 رشته دانشگاهی فقه و مبانی حقوق اسلامی (کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران و دکتری تخصصی در واحد علوم و تحقیقات) و کارشناسی ارشد  مدیریت دولتی (مرکز آموزشی مدیریت دولتی آذربایجان شرقی)
7- دبیر منطقه ای دانشگاه آزاد اسلامی (شامل واحدها و مراکز دانشگاهی استانهای آذربایجان شرقی ، آذربایجان غربی، کردستان، زنجان و اردبیل)
8- عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه
9- استاد دانشگاههای دولتی و آزاد تبریز
10- تألیف کتاب انقلاب اسلامی، ریشه ها و پیامدها و مقالات علمی مختلف
11- ارائه و چاپ مقالات و یادداشتهای متعدد در زمینه های متنوع
12- معاون مرکز تحقیقات اسلامی سپاه
13-روزنامه نگاری با مسؤولیت صاحب امتیازی و مدیر مسؤولی یکی از نشریات محلی (میثاق) که بعد از نمایندگی مجلس تحویل یکی از برادران آزاده دادم.
14- دبیر دانشگاههای آزاد چهار استان شمال غرب کشور

حضور در قوه مقننه
بدون آن که بخواهم ادعائی داشته باشم، احساس درونی خود را هنگام آماده شدن برای حضور در صحنه انتخابات مجلس شورای اسلامی در دوره های گذشته چنین توصیف می کنم: انقلابی الهی و اسلامی با رهبریت رهبری توانمند شکل گرفته و بعد از قرنها، حکومتی واقعا مستقل را پدید آورده بود. در آن روزها، انقلاب اسلامی، بعد از نزدیک سه دهه از عمر خود زمینه ساز تحولات گسترده ای از کشورهای مختلف و بویژه کشورهای اسلامی شد. در سالهای اولیه، اجراء و تقنین بطور محسوسی تحت تأثیر فشارهای مختلف خارجی و داخلی بود. ایجاد آشوبهای داخلی، تحمیل جنگ 8 ساله و بازسازی تخریبها و آسیبهای آن بعد از جنگ عمدۀ تلاش مسؤولان را متوجه خود می ساخت.
مشکلات بین المللی توسط مخالفان بین المللی جمهوری اسلامی ایران، تدریجاً مدیران سطوح میانی و عالی را به سمتی پیش برده بود که نسبت به مسائل اساسی و اولویتدار داخلی بی فاوت شده بودند. نسبت به بی عدالتی و فساد کمتر حساسیت نشان می دادند و جز مواردی پراکندۀ مسائل علمی و عمرانی نیز در معرض حساسیتهای مدیران و برنامه ریزان نبود.
هدایتهای رهبر معظم انقلاب، زمینه ساز تدوین برنامه چشم انداز بیست ساله کشور شد که توجه به این اولویتها را در بر داشت. با این وجود، حساسّیتها و اولویت گذاری ها قابل قبول نبود. کارها بسیار کند پیش می رفت،  برنامه ای عمرانی تصویب می شد، اما تأخیرهای اجرائی مشکلات جبران ناپذیری به وجود می آمد.
در ایامی که در نهاد انقلابی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسؤولیت داشتم، به جدّ احساس می کردم فاصله ای خطرناک بین حاکمیت و مردم در حال پدید آمدن است. نمودهای آن در برخی انتخاباتها (اعم از شوراهای اولیه، مجلس و ریاست جمهوری) مشاهده می شد. حرکتهای ذره وار Atomize)) مردم به سمت کسانی که مخالف خوانی می کردند، گرایش قوی نشان می داد. فقدان اعتمادسازی و شرائط ساختاری و نرم افزاری دستگاههای اجرائی چنین وضعیتی پدید آورده بود و تلاشهای دشمنان راه امام و شهیدان گلگون کفن را بیش از پیش تأثیرگذار می ساخت.
در چنین فضایی بود که احساس می کردم باید در جایگاههای تأثیرگذاری مانند قوه مقننه، عملیاتی شدن اهداف چشم انداز و حرکت به سمت توسعۀ اعتماد جانبۀ کشور از دستور کار جدی تر قرار گیرد. به تدریج فضای عمومی جامعه نیز زمینه چنین حضوری را فراهم می ساخت. بنابراین آنچه اینجانب را واداشت تا برای عضویت در قوه مقننه داوطلب شوم، تأثیر گذاری در فرآیندهای مختلف کشور بود و اعتماد سازی بین مردم و نظام بود.
مشکل مهمی نیز وجود داشت. به هر جا و هر محل و منطقه ای می رفتیم، بی اعتمادی نسبت به جایگاه نمایندگی مجلس موج می زد. مرتب می پرسیدند چه تضمینی وجود دارد تا نماینده ای سالم، بدون حاشیه و بدون بهره برداری از جایگاه نمایندگی برای خود و اطرافیان باشید؟ مشابه این سوال در جای جای حوزه انتخابیه از شهر تا روستا وجود داشت و مرتب ابراز می شد. 
پس از انتخاب توسط مردم تبریز و شهرهای آذرشهر، اسکو، باسمنج، سردرود، خسروشهر، گوگان، ممقان، ایلخچی، شهر جدید سهند و روستاهای اطراف این شهرها، در جریان رقابتی سنگین به عنوان نفر سوّم، آن هم با فاصله حدود 1500 رأی از نفر اوّل و حدود 800 رأی از نفر دوّم که هر دو از نمایندگان مجلس قبلی بودند، در چند زمینه تصمیم جدّی گرفتم:
 1- عضو واقعی قوه مقننه و نماینده عموم مردم باشم نه گروهها و تشکلها و سازمانهای خاص.
2- مدافع گسترش عدالت و توسعه متوازن کشور باشم.
3- مدافع منطقی، جدّی و سرسخت نظام جمهوری اسلامی و همۀ ارکان آن، بویژه قانون اساسی و ولایت فقیه باشم.
4- وظائف نمایندگی مجلس را مبنا قرار دهم.
5- پیگیر عمران و آبادانی کشور، استان، حوزه انتخابیه و پیشرفت همه جانبۀ آن ها باشم.
6- توجه اصلی خود را به اولویتهای اساسی کشور و حوزه انتخابیه معطوف داشته و تا حد امکان از حاشیه ها و مسائل فرعی بپرهیزم.
7- به اعتماد مردم و گروههای اجتماعی وفادار بمانم.
هنگامی که برای مجلس هفتم داوطلب بودم و به نقاط مختلف سرکشی می کردم، موضوعات مختلفی مطرح می شد و مردم از دغدغه های مختلفی صحبت می کردند. از جمله آنها برخی موضوعات ملی و محلی بود که فعالان سیاسی و اجتماعی و عموم مردم را درگیر خود ساخته بودند.
به صورت موردی و مصداقی نیز موضوعاتی در خلال رقابتهای انتخاباتی آشکارتر و ملموستر شد: فقدان عدالت در نظام پرداخت حقوق کارکنان دولت و بازنشستگان، مشکلات جدّی در مسائل درمانی مردم بویژه اقشار محروم، ناهنجاریهای موجود در نظام آموزش و پرورش، فقدان انگیزه مناسب در دانشگاهیان و اساتید دانشگاه، مشکلات موجود در نظام قضایی، عدم اعتماد مردم به نمایندگان خود در مجلس، مشکلات اساسی در مدیریت منابع کشور، عدم توزیع عادلانه خدمات و امکانات در مناطق روستایی، ضعف های جدّی در پروژه های عمرانی آذربایجان بویژه در سه شهرستانی که کاندیدای نمایندگی مردم آنها بودم و کندی سرعت در توسعۀ صنعتی استان. البته آن روزها نیز بحث تورم و مسائل اقتصادی، هرچند کمتر از سالهای بعد، مطرح بود که در سطور بعدی از آن سخن خواهیم گفت.
روزهای اولیه حضور در مجلس به مباحثی مانند مستقر شدن در شهر تهران تعیین کمیسیون و نظایر آن گذشت.
اینجا لازم است نکته مهمی روشن شود. وظیفه نماینده مجلس تنها پیگیری ایده ها و اولویت گذاری های مورد نظر خود نیست. هر موضوعی در ضمن علنی مجلس مطرح می شود، نماینده مجلس وظیفه دارد به دقت آنها را مورد مطالعه قرار دهد. پیشنهاد بدهد، در مورد اصل و همچنین پیشنهادها در صورت داشتن اطلاعات و نظر، موافقت یا مخالفت نماید و یا حداقل با اشراف به موضوعات مختلفی که مطرح می شود، رأی بدهد. در مورد مسائل مختلف تذّکر دهد، اگر مسأله مهمی پیش آید از وزیر مربوط سؤال کند و در کنار همۀ اینها به گزارشهائی که به دستش می رسد توجّه نماید و در حوزه انتخابیه خود حضور یابد.
به عبارت دیگر باید اوقات خود را بر چهار بخش تقسیم می کردم: پیگیری راهبردهای مورد نظر، تأثیرگذاری بر فرایندهای تقنینی و نظارتی جاری، پاسخگوئی های موردی و حضور در حوزه  انتخابیه و پیگیری مسائل شخصی و خانوادگی.
حال که در سال پایانی دوره دوّم به سر می برم، در هر چهار محور ناموفق نبوده ام، هرچند خانواده ام این ادعا را در بخش چهارم نمی پذیرند. به عبارت دیگر اقدامات به عمل آمده در محورهای سه گانه اول، مانع رسیدگی کامل به مسائل شخصی و خانوادگی شده است و تلاشهایم برای حل این مشکل در دوره دوّم نمایندگی، نتوانسته است این مهم را بطور کامل حل نماید.
البته در هر چهار بخش یک توجیه کلی قرانی وجود دارد. ایزد متعال در قران کریم می فرماید: لا یکلّف الله نفساً الاّ وسعها (یعنی: خداوند متعال بر هیچ انسانی خارج از امکان و توانائیش تکلیف نمی کند). به عبارت دیگر تکلیف ما لا یطاق که عقلاً ناپسند است در دایره تکالیف الهی نیز، نیست.

موضوع مهم عدالت و  تلاشهای به عمل آمده
همانطور که اشاره کردم، یکی از مسائل گسترده بین مردم، دغدغه و نگرانی از عدالت بود. اهالی روستاها خودشان را فراموش شده و محل تهاجم دستگاههای دولتی و وابسته به دولت می دیدند که برای ارائه هر خدمتی از آنها پول می خواستند، در حالی که همان خدمات، در شهرها به طور رایگان و با کیفیت بالا ارائه می گردید. املاک و زمینهای آنها سند نداشت. علاوه بر بهای آب مصرفی باید برای بهره برداری چاههای آب خود حق النّظاره می پرداختند. اگر مریض می شدند کسی به آنها کمک نمی کرد. قبل از نمایندگی مجلس، مراجعاتی داشتم از بیمارانی که در بیمارستان بستری می شدند و برای ترخیص امکان مالی نداشتند و نمی دانستند چه کنند. حتی گاه فوت می کردند و اقوام و آشنایان، مشکل ترخیص پیکر عزیز از دست رفته خود را داشتند. محوطه روستاها فاقد آسفالت بود. برای گاز رسانی باید پول می پرداختند و مشکلات فراوانی از این دست وجود داشت.
بازنشستگان و شاغلان دستگاههای دولتی از بی عدالتی در پرداختها رنج می بردند و سایر شاغلان در بخش کار نیز به شکلی دیگر. احساس بی عدالتی در کشور موج می زد. در مساجد و محافل بطور مستمر فیشهای حقوقی بود که ارائه می شد و مقایسه با افراد مشابه در صندوقهای مختلف بازنشستگی یا دستگاههای مختلف دولتی مورد انتقاد قرار می گرفت.
بسیاری از اقشار محروم فاقد پوشش حمایتی بودند و بیمه نداشتند و این آینده آنها را مبهم می ساخت و از حمایتهایی مانند خدمات درمانی محروم بودند. این شرائط نه تنها خودشان بلکه خانواده هایشان را نیز آزار می داد.
برهمین اساس، در مجلس هفتم در کنار موضوعات دیگر موضوع توسعه عدالت را در اولویت قرار داده و پیگیریهای مستمر و جدی را آغاز کردیم. آنچه حاصل شد، نتیجه تلاشها و پیگیریهای موثر بود. در همان روزهای اول قانون الزام دولت به نظام هماهنگ پرداخت برای کارکنان دولت و همچنین بازنشستگان به تصویب مجلس رسید. با پیگیری های نسبتاً طولانی، دولت لایحه مدیریت خدمات کشوری را ارائه کرد. در بررسیها معلوم شد که لایحه نه تنها تأمین کننده هماهنگی در نظام پرداخت نیست، بلکه ناهماهنگی های جدیدی را به وجود می آورد. به همین دلیل با محتوا مخالفت کردیم. دولت هشتم اعلام کرد به جز نظام امتیازی، نظام پرداخت دیگری را تائید نخواهد کرد و در نتیجه مصوبات مجلس به بن بست برخورد خواهد کرد، زیرا طبق اصل ۷۵ قانون اساسی، شورای نگهبان آن را تائید نخواهد کرد. در ادامه مقرر شد تا همین نظام را اصلاح کنیم. اینجانب نیز به عضویت کمیسیون مشترک بررسی کننده این قانون در آمدم و در مباحث بطور جدی حضور داشتم و موضوع را پیگیری می کردم. در نهایت کمیسیون با بررسیهای طاقت فرسایی که بار آن نیز بر دوش تعداد محدودتری از اعضا بود به انجام رسید. جلسات کارشناسی گاهی تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب به طول می انجامید. فشارهای زیادی وجود داشت تا ناهماهنگیهای جدیدی رسمیت یابد. تا جایی که می توانستیم مقاومت می کردیم.
با توجه به این که دولت نظام هماهنگ پرداخت بازنشستگان را ارائه نکرد، فصل ۱۳ را به قانون افزودیم که مربوط به نظام هماهنگ پرداخت بازنشستگان بود. در پایان بار مالی این فصل و برخی احکام فصل دهم مربوط به شاغلان، با مخالفت دولت مواجه شد و بن بستی ایجاد گردید. در مجلس گفته شد که باید لایحه بایگانی شود چون به نتیجه نمی رسد.
مصرانه و مجدانه مخالفت کردم و پیشنهاد تشکیل جلسه کمیسیون مشترک  با رئیس جمهور را دادم و این جلسه تشکیل شد. در این جلسه برخی ابهام ها برطرف شد اما بررسی نهایی به کمیته مشترک دیگری موکول گردید و سرانجام با تفاهم اولیه به شورای نگهبان رفت. شورا نیز ایرادهائی گرفت که قابل اصلاح بود و در نهایت پس از فراز و نشیبهای فراوان، قانون در تاریخ 15/9/86 ابلاغ گردید. در بودجه سال ۸۷ تلاشهای زیادی صورت گرفت که منابع مالی که دولت آن را در لایحه پیش بینی نکرده بود، در مجلس تأمین شود. در مورد بازنشستگان تا حدودی تأمین اعتبار شد و در نتیجه در مهر سال ۱۳۸۸ اجرای قانون شروع گردید که رضایت نسبی را پدید آورد. با نهایی شدن آیین نامه ها و تأمین اعتبار، در سال ۱۳۸۸ این قانون در مورد کارکنان نیز اعمال شد.
قانون مربوط به کارکنان کشوری بود و عملاً نمی توانستیم وارد موضوع بازنشستگان سایر دستگاهها شویم. هنگام بررسی فصل سیزدهم قانون، اینجانب ماده ای را پیشنهاد کردم که به عنوان ماده ۱۱۳ این قانون تصویب رسید. این ماده مقرر می دارد که همه صندوق های بازنشستگی تجمیع شده و زیر نظر وزرات رفاه و تامین اجتماعی وحدت رویه ای شکل گیرد و حقوقهای بازنشستگان سایر سازمانهای بازنشستگی نیز همسان سازی شود که این کار را نیز در مسیر اجرائی شدن قرار داد.
روند حرکتی یاد شده، امید به عدالت و منطقی بودن پرداختها را به وجود آورده است، اما نهایی نیست. تهدیدهایی نیز وجود دارد که ممکن است دوباره در فرایند تصحیح اخلال ایجاد نماید. دولت و مجلس باید مراقب باشند زیرا کارکنان برخی دستگاهها برای حل مشکلات خود دنبال ناهماهنگیهایی هستند و اگر تغییری صورت می گیرد باید برای همه شاغلان مشابه باشد و گرنه دوباره همان شرایط را به وجود می آورد. چنان که اقدام غیر قانونی یکی از دستگاهها، دستگاههای مشابه را مسأله دار کرده است و حتما باید تصمیم فراگیر منطقی اتخاذ گردد.
در خصوص توزیع عادلانه امکانات و خدمات در کشور نیز گامهای ارزشمندی برداشته شد. به مناطق روستایی و شهرهای زیر ۲۰ هزار نفر جمعیت توجه شد و برخی تبعیضها در ارائه کالاها و خدمات دولتی از میان رفت. حق النّظاره چاههای کشاورزی حذف گردید، بیمه بازنشستگی روستایی و بیمه خدمات درمانی شامل روستاها و شهرهای زیر ۲۰ هزار نفر جمعیت شد که در آینده جمعیت نیازمند شهرهای بزرگ را نیز پوشش خواهد داد.
خودیاری گاز رسانی به شهرهای کوچک و روستاها حذف شده و مانند شهرهای بزرگ عمل گردید. توجه به راههای روستایی، ایجاد دفاتر ICT روستایی، سند دار کردن مسکن روستایی و توجه به مقاوم سازی آنها، اختصاص وام برای این منظور، توسعه طرحهای هادی، آغاز سند دار کردن مزارع و اقدام برای حل مشکلاتی که کشاورزان با منابع طبیعی داشتند و تعیین تکلیف اراضی فاقد سند رسمی و تصمیم برای حمایت از جوانان فاقد زمین کشاورزی، از جمله همین موارد بود.

تأثیرگذاری در توسعه عمرانی کشور
 تلاش برای توسعه و عمران و آبادانی از محورهای دیگری بود که بطور جدی پی گیری شد. تلاش برای افزایش سقف اعتبارات عمرانی، توسعه شهرکهای صنعتی، افزایش حرکت به سمت توسعه حمل و نقل ریلی که پیگیری راه آهن تبریز - میانه  و اجرای راه آهن ارومیه و اردبیل به تهران از آثار و مصادیق همان رویکرد است، توجه به مترو شهرهای بزرگ مانند مترو تبریز، تسریع در اجرای آزاد راهها و بزرگراهها مانند آزادراه زنجان - تبریز و تبریز- بازرگان، تبریز- نودوز، تبریز – ارومیه، تبریز – باکو و تبریز- ارمنستان و تخریب و نوسازی مدارس نمونه هایی از این تلاشهای عمرانی است.
این رویکرد مخالفان جدی در مجلس داشت و با تلاشهای زیادی در برابر آنها مقاومت شد. آنها می گفتند افزایش بودجه عمرانی باعث بیماری هلندی در اقتصاد می شود و اگر درآمدها حاصل نشوند اقتصاد فلج می گردد. ما هم پاسخ می دادیم بیماری هلندی در افزایش هزینه های جاری است و گرنه اگر بودجه عمرانی کاهش یابد، در آینده سرعت فعالیتها در این زمینه کم می شود و به اقتصاد آسیبی نمی رسد.

اقدام برای مدیریت صحیح منابع ملی
رویکرد مناسبی در کشور برای مدیریت منابع ملی وجود نداشت. کالاهایی مانند انرژی، آب، نفت و فرآورده های نفتی، گندم و آرد به گونه ای مصرف می شد که ضمن ایجاد قاچاق و فساد، آینده تاریکی در پیش روی مردم قرار می داد.  در سال 1385، مصرف روزانه بنزین به حدود 75 میلیون لیتر در روز رسید که نسبت به سال قبل نزدیک 7 میلیون لیتر افزایش یافته بود و طبعاً به همین مناسبت برای هر لیتر آن بیش از ده برابر مبلغ دریافتی یارانه پرداخت می شد. در نفت گاز (گازوئیل) اوضاع وخیم تر بود. مدیر عامل شرکت ملی نفت در کمیسیون گفت: به رانندگان تانکر گفتیم گازوئیل را به مصرف کننده (پمپ بنزین، نیروگاه و مانند آنها) تحویل دهید و بهای آن را به عنوان کرایه خود بگیرید، نپذیرفتند! یعنی با احتساب حمل و نقل، گازوئیل به قیمت پائین تر از صفر عرضه می شد در حالی که در کشور همسایه از قاچاقچی معادل بیش از دو هزار تومان می خریدند. نان کهبا تأمین یارانه و با زحمت تهیه می شد خوراک دامها می گردید و آرد از کشور قاچاق می شد.
تنها در مورد بنزین پیش بینی این بود که با توجه به افزایش سالانه خودرو و تغییر الگوی مصرف خانواده ها، در سال 1390 مصرف روزانه به 120 میلیون لیتر در روز برسد. در این صورت اکثر منابع حاصل از فروش نفت خام تبدیل به بنزین شده و در باک ماشینها می سوخت و دود می شد و به ریه های مردم می رفت و منابعی برای تأمین حقوق کارمندان، هزینه های دولت و پروژه های عمرانی باقی نمی ماند.
از همان سال 1383، با پیشنهاد و تصویب تبصره 2 ماده 3 قانون برنامه چهارم، زمینه برای اصلاح تدریجی مدیریت بخش قابل توجهی از منابع کشور فراهم شد. در این تبصره که توسط اینجانب تهیه شده بود و به تصویب نمایندگان رسید، آمده بود:
دولت‌ مکلف‌ است‌ تا پایان‌ سال‌ دوم‌ برنامه‌ چهارم‌ توسعه‌ اقتصادی‌،اجتماعی‌ و فرهنگی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ ضمن‌ اتخاذ تمهیدات‌ لازم‌ برای‌ کاهش‌ مصرف‌ فرآورده‌های‌ نفتی‌ و افزایش‌ ظرفیت‌ حمل‌ و نقل‌ عمومی‌، نیاز داخلی‌ به‌ فرآورده‌های‌ نفتی‌ را از محل‌ تولیدات‌ پالایشگاههای‌ داخل‌ کشور و یا فرآورده‌های‌ جایگزین‌ تولید داخل‌، تأمین‌ نماید. صنایع‌ خودروسازی‌ و سایر کارخانجات‌ مرتبط‌ مکلف‌ به‌ برنامه‌ریزی‌ جهت‌ کاهش‌ مصرف‌ حاملهای‌ انرژی‌ و یا سازگار ساختن‌ محصولات‌ خود با فرآورده‌های‌ جایگزین‌، مانند گازطبیعی‌ فشرده‌ در خودروها، می‌باشند. دولت‌ مکلف‌ است‌ سازوکار لازم‌ را برای‌ حمایت‌ از اجرای‌ این‌ تبصره‌ فراهم‌ ساخته‌ و بودجه‌ مورد نیاز را برای‌ حمایت‌ از تغییرات‌ یادشده‌ در بودجه‌ سالیانه‌ پیش‌بینی‌ نماید.
این حکم قانونی در تبصره 13 قوانین بودجه سالانه پیگیری و در نهایت با تصویب و اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها  مدیریت منابع مهم کشور در مسیر صحیحی قرار گرفت.
با این تمهیدات، مصرف بنزین نه تنها به 120 میلیون لیتر در روز نرسید، بلکه به 14 میلیون لیتر کمتر از مصرف روزانه سال 85 در سال 89 یعنی 61 میلیون لیتر رسید. فساد در فروش آزاد آرد و قاچاق آن از بین رفت و مصرف بطور محسوسی کاهش یافت. البته گازوئیل هنوز قاچاق می شود و به قیمت کمتر از یک بیستم در کشور همسایه عرضه می گردد. البته به دلیل مصارف آن در حمل و نقل عمومی و تولید، باید هرگونه اقدام در این زمینه بایست با دقت و احتیاط و با پیش بینی همه جوانب صورت پذیرد.
 
ارتباط با مردم و توجه جدی به مطالبات و مصالح عمومی
در طول این مدت تلاش بر این بود که با حضور هفتگی در دفتر و حضور ماهانه در شهرهای حوزه انتخابیه و به قدر امکان در سایر مناطق شهری و روستایی به انتظارات منطقی مردم و جامعه پاسخ داده شود.
ایجاد دفتری که صبح و بعد از ظهر همه روزها و صبح روزهای جمعه، پاسخگوی مراجعان باشد، در برقراری این ارتباط مؤثر بود. به جز زمانی که در جلسات مهم حضور دارم، سعی می کنم به تلفن ها پاسخ دهم و مسائل را تا جائی که امکان دارد پیگیری کنم. جمعبندی اینجانب آن است که وظیفه ارتباط و پاسخگویی به مردم بر زمین نمانده است. البته تحلیل موضوعات مراجعات مردمی، فرصتی فراتر از این نوشتار می طلبد.
در مجلس نیز نسبت به هر موضوعی که به مطالبات مردم و مصالح آنان مربوط می شد، حساس بودم. بارها از واگذاری مدارس و بیمارستانهای دولتی به بخش خصوصی جلوگیری کردیم. با برخی تصمیمات که باعث افزایش مضاعف قیمتها می شد مخالفت کردیم و تصویب نشدند.
همچنین نسبت به آنچه مردم حساسیت نشان می دادند، واکنش نشان می دادیم. مانند موضوع تبعیض ها و ناداوری هایی که در ورزش مشاهده می شود و یا اهانت به آذری زبانها. از تولید حمایت کرده و مشکلات آن را یاد آور می شدیم. مسائل فرهنگیان و آموزش و پرورش را بطور جدی پیگیر بودیم. در موضوعاتی که در راستای حمایت از بسیجیان و ایثارگران امکان طرح داشت، فعال عمل می کردیم.

سایر طرح ها و لوایح و ابعاد نظارتی
آنچه گفته شد به معنای این نبود که در موضوعات حساس و مهم دیگر ورود نشود. مسائل مهم دیپلماسی خارجی، تغییر گفتمان و عزت و موفقیت کشور در آن عرصه، تنظیم منطقی تر بودجه های سالانه، مراقبت از تصمیماتی که باعث اضرار به مردم یا صدمه به بیت المال می شود، اظهار نظرهای رسمی و غیر رسمی در مورد یکایک طرح ها و لوایح مطرح در مجلس و تذکر ها و سؤال از وزرا یا مشارکت در تصویب تحقیق و تفحص ها از جمله این اقدامات است که برای رعایت اختصار از تفصیل آنها می گذرم.

شرائط متفاوت، برخی اقدامات جدید
در آستانه مجلس هشتم دغدغه های مردم تغییر کرده بود. مردم به دنبال مسائل سال ۸۳ نبودند، بلکه موضوعات دیگری را مطرح می ساختند. همانطور که قبلاً اشاره کردم، حتی یک مورد گفته نشد که از کجا بدانیم درست عمل خواهید کرد.
از مهمترین مسائل این مقطع اصلاح نظام اقتصادی، عدم ثبات اقتصادی، ضرورت توسعه پوششهای حمایتی و موضوع جوانان و مردم متقاضی کار بود.
در دوره جاری ضمن تداوم پیگیریهای قبلی و توسعه حمایت از محرومان مانند بیمه قالیبافان، بیمه کارگران ساختمانی، حمایت از مشاغل خانگی، توسعه بیمه درمانی و نظایر آن،باید نسخه درستی برای مدیریت صحیح منابع انسانی از یک سو، و اصلاح ساختارهای مختلف اقتصادی تهیه می شد تا در دوره های نه چندان طولانی، اقتصاد کشور به ثبات برسد. ثبات، ضمن ایجاد آرامش روحی و روانی در جامعه، ریسک سرمایه گذاری را کاهش داده و زمینه را برای اشتغال مولد فراهم می سازد. هفت محور تحول اقتصادی دولتهای نهم و دهم، زمینه را برای اعمال رویکردهای جدید اقتصادی هموار می ساخت. حساس ترین محور هدفمند سازی یارانه ها بود که با اصلاح نظام یارانه ای از "یارانه باز" به "یارانه هدفمند"، می توانست زمینه را برای برخی از تحولات دیگر مانند واقعی شدن قیمتها، رقابتی شدن بازار، ارتقاء کیفیت کالاها و خدمات، در نهایت ثبات اقتصادی و رونق و شکوفایی آن به دنبال داشته باشد.
این مسیر نیز مانند خدمات کشوری، فراز و نشیبهای فراوانی داشت و عنایات خداوند متعال، توجهات حضرت ولی عصر و دعای خیر دوستان و همفکران این زمینه را فراهم ساخت تا در حل مسائل و مشکلات این مسیر نیز گامهای مؤثر و مثبتی برداشته شود. در اجرای این طرح، آنچه مهم است، آن است که کار با کمترین هزینه و بیشترین دستاورد پیش رود. گاه دولت همراهی مؤثری داشت و گاهی همکاری نکرد. از جمله اصرار دولت به اصلاح شدید قیمتها به منظور تأمین منابع باز توزیع و جبران در گام اول بود که اینجانب با آن موافق نبوده و نیستم، امّا برای موفقیت دولت دعا می کنم تا کار با کمترین هزینه و فشار بر مردم، و بخشهای مختلف اقتصادی (مانند تولید کشاورزی و صنعتی) و خدماتی (مانند حمل و نقل) دچار مشکل نشود.

برخی سوابق نمایندگی مجلس
1- دو دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی
2- چهار سال عضویت در کمیسیون حقوقی و قضایی  به عنوان نائب رئیس کمیسیون (دوره هفتم)
3- عضو شورای مرکزی فراکسیون اکثریت مجلس
3- عضو شورای مرکزی فراکسیون روستایی و کشاورزی در هر دو دوره
23- عضو کمیسیون ماده 10 قانون فعالیت احزاب
24- عضو کمیسیون اقتصادی فراکسیون اکثریت
25- عضو هیأت اعزامی به اجلاس اتحادیه ی بین المجالس (ژنو)
26- عضو گروه دوستی پارلمانی کشورهای ترکیه و پاکستان
- عضو کمیسیون ماده 10 احزاب با انتخاب نمایندگان مجلس هفتم
- عضو کمیسیون مشترک مدیریت خدمات کشوری در مجلس هفتم
2- عضو هیأت رئیسه مجلس در دوره هشتم
3- دو سال عضو کمیسیون برنامه بودجه و محاسبات (قبل از عضویت در هیأت رئیسه)
4- دو سال عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس
5- 8 سال عضو گروه دوستی پارلمانی ایران، ترکیه و پاکستان
6- عضو شورای عالی اداری با انتخاب نمایندگان مجلس هشتم
7- عضو کمیسیون مشترک ارتقاء کیفی خودرو، در مجلس هشتم
8- اعلام مواضع صریح و کمتر جنجالی در زمینه های مختلف با رسانه های مختلف
9- دیدارهای متعدد با مقامات و هیات های سیاسی و پارلمانی خارجی و مذاکره در مورد مسائل مختلف
18- عضو هیأت امنای دانشگاههای تربیت معلم آذربایجان، تبریز و علوم پزشکی تبریز

4-اقدامات خاص:
- تأثیر گذاری در حرکت مجلس به سمت ایده های راهبردی
- تشکیل فراکسیون توسعه روستایی و کشاورزی در مجلس هفتم (سال 1383)
- طرح موضوعات مختلف برای اولین بار در مجلس(مانند قانون اختراعات، طرحهای  صنعتی و علائم تجاری، اصلاح قانون برنامه چهارم که توضیح آن گذشت، بیمه قالی بافان و شاغلان صنایع دستی، ساماندهی و حمایت از مشاغل خانگی، اتخاذ ترتیبات مناسب در ورزش، ساماندهی حقوق بازنشستگان و حمایت از بیکاران متقاضی کار، از جمله مواردی است که در صحن علنی مجلس برای اولین بار مطرح و پیگیری شد. اما موارد محدود به صحن علنی نیست. در بسیاری از موارد موضوع در کمیسیونها مطرح شده و سپس نهایی می گردد. مانند بیمه رانندگان تاکسی و بیمه باربران، اصلاح رابطه یک سویه دولت با اصناف و یا داشتن سناریوهای مختلف در سیاست خارجی.

محدودیتهای نمایندگی مجلس
برخی محدویتها نیز وجود دارد:
1- عمران شهری و انتظارات: ضمن آن که باید از دوستان شوراها و شهرداران شهرهای حوزه انتخابیه که در طول دوره گذشته حداکثر همکاری را داشتند سپاسگزاری شود، با توجه به این که براساس قانون هرگونه اقدام در زمینه عمران شهری، از اختیارات شوراهای شهر و شهرداران ارجمند است، در برخی از موارد بطور مستقیم امکان برآورده ساختن خواسته های شهروندان و اهالی محلات مختلف نیست و موارد به مسؤولان یاد شده منعکس شده و پیگیری می گردد. اما مردم بطور ویژه از نمایندگان مجلس انتظار دارند که اقدام نمایند.
2- ضعفهای برخی از مجریان: در کنار نقاط قوت فراوان، برخی ضعفها نیز در ارتباط با اقدامات اجرایی دستگاههای مختلف وجود داشته و دارد. با توجه به این که اختیارات اجرایی از اختیارات نمایندگان مجلس نیست و مسؤولیت مستقیمی نسبت بدانها ندارند، برخی از مردم و حتی مسؤولان دستگاهها از نمایندگان مجلس انتظارات گسترده ای در زمینه های اجرایی دارند.
3- نماینده ای که بخواهد به تمامی و یا اکثر انتظارات توجه نماید، باید متحمل فشار طاقت فرسایی شود که علاوه بر خود، خانواده و فرزندان و اطرافیان وی را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل خانواده نمایندگانی که در انجام وظائف نمایندگی مجلس می کوشند، رضایت چندانی از کاندیدا شدن آنان ندارند.
4- ترکیب نمایندگان مجلس در هر استان نیز مهم است. میزان همگرایی در برخی امور تقنینی و پیگیریهای استانی مؤثر است. البته این مهم برعهده مردم است که تصمیم گیران اصلی هستند.

رویکرد آتی
در کنار پیگیری جدی تداوم اقدامات یاد شده، باید کارهای جدیدی نیز صورت پذیرد. مانند:
تسریع در روند طراحی و تصویب الگوی
اسلامی - ایرانی پیشرفت و عدالت
کاهش حجم دولت و تصدیگری های دولتی
ثبات اقتصادی و رهایی مردم از گرفتاریهای حاصل از نوسانات نرخ تورم
روان سازی تولید (صنعت و کشاورزی) و حل مشکلات اساسی آنها
ترسیم فرایند روشنی برای جوانان (اشتغال، مسکن، و ازدواج)
واداشتن بخشهای مختلف به طراحی راهبردهای خود
حرکت به سمت توسعه کامل عمرانی و رفاهی

در پایان
اگر از برخی عبارات بوی خودستایی به مشام می رسید، پوزش می خواهم. اینها که گفته شد برای جلب نظر کسی نبود. برای همان اهدافی بود که در ابتدا گفتم. ضمن آن که اعتراف می کنم غفلتها و کاستیهای فراوانی دارم که از آنها چیزی نگفتم و جای آنها در این مقال نبود. از برخی تلخیها و خون دلها و گلایه ها هم گذشتم تا این نوشتار کسی را ملول نسازد و سعی می کنم همیشه نگاه مثبت داشته باشم. برای همه دعا می کنم و می خواهم این قاصر مقصر را در دعاهایتان فراموش نکنید. 

امیدوارم همواره در مسیر رضای خداوند و تداوم راه امام راحل (ره) و شهدا حرکت نموده و مراقب حرمت و جایگاه رهبری و ولایت فقیه باشم و بتوانم نقش کوچکی در مسیر مدیریت صحیح منابع کشور و توسعه همه جانبه و متوازن آن، با اولویت حل مسائل محرومان و مشکلات مناطق محروم، داشته باشم.

این سخن را همیشه تکرار، و برای رسیدن بدان تلاش می کنم:
امیدوارم کشورمان به جایگاهی برسد که ملت عزیز و قدرشناس ما در هر جا که هستند، به پیشرفتهای کشورشان و مدیریت مدیران خود افتخار کنند و در برابر ملتهای دیگر سربلند باشند.
اعتقاد راسخ دارم که در این مسیر حرکت کرده ایم و رسیدن به این مهم، دور از دسترس نیست.


برخی از سوابق علمی، فرهنگی، اجرایی و تقنینی
1.    فعالیت در هیأت های مذهبی و هیأتهای نوجوانان در سنین نوجوانی
2.    فعالیت گسترده سیاسی و فرهنگی در دبیرستانهای تبریز و راه اندازی سازمان دانش آموزان مسلمان در اوایل انقلاب
3.    راه اندازی دبیرستان سپاه در تبریز
4.    فعالیت در مسؤولیتهای مختلف و حضور در جبهه بیش از چهار سال
5.    قائم مقام و رئیس ستاد لشکر 31 عاشورا در دوران جنگ و پس از آن
6.    معاون مرکز تحقیقاتی سپاه
7.    رئیس ستاد برگزاری کنگره سرداران شهید آذربایجان
8.    رئیس هیأت مدیره تیم فوتبال فجر عاشورا (و راه یابی به لیگ یک کشوری)
9.    پیگیری مطالعات مقدماتی پروژه ی پارک موزه دفاع مقدس
10.    فرمانده سپاه استان آذربایجان شرقی
11.    دبیر کنگره عبرت های عاشورا
12.    رئیس سازمان بسیج دانشجویی کشور
13.    تحصیل در 2 رشته دانشگاهی فقه و مبانی حقوق اسلامی (کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران و دکترای تخصصی در واحد علوم و تحقیقات) و کارشناسی ارشد مدیریت دولتی (مرکز آموزشی مدیریت دولتی آذربایجان شرقی)
14.    دبیر منطقه ای دانشگاه آزاد اسلامی (شامل واحدها و مراکز دانشگاهی استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، کردستان، زنجان و اردبیل)
15.    استاد دانشگاههای دولتی و آزاد و عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه
16.    تألیف کتاب انقلاب اسلامی، ریشه ها و پیامدها و مقالات علمی مختلف
17.    مدیر مسؤول نشریه میثاق که بعد از نمایندگی مجلس به یکی از برادران آزاده منتقل شد
18.    عضو هیأت امنای دانشگاههای تبریز، علوم پزشکی تبریز و تربیت معلم آذربایجان
19.    نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در هفتمین و هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی
20.    نائب رئیس کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس شورای اسلامی در مجلس هفتم
21.    عضو کمیسیون مشترک لایحه مدیریت خدمات کشوری
22.    عضو شورای مرکزی فراکسیون اکثریت مجلس و عضو کمیسیون اقتصادی فراکسیون در دوره هفتم
23.    عضو فراکسیون روستایی و کشاورزی در هر دوره
24.    عضو کمیسیون ماده 10 قانون فعالیت احزاب در دوره هفتم
25.    عضو هیأت اعزامی به اجلاس اتحادیه ی بین المجالس (ژنو)
26.    عضو گروه دوستی پارلمانی کشورهای ترکیه، پاکستان
27.    عضو شورای عالی اداری با انتخاب نمایندگان مجلس هشتم
28.    نائب رئیس اول کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات در ابتدای دوره هشتم
29.    عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس
30.    عضو کمیسیون های ویژه تحول اقتصادی و جهاد اقتصادی مجلس هشتم
31.    عضو کمیسیون مشترک ارتقای کیفیت خودرو
32.    عضو کمیسیون عمران مجلس در دوره نهم
32.    تاثیرگذاری در تغییر رویکرد دیپلماسی خارجی و اعمال انعطافهای مورد نیاز با حفظ سه عنصر اصلی عزت، حکمت و مصلحت
33.    عضو هیأت رئیسه مجلس در دوره های هشتم  و نهم

 

Biography:
Born in 1340 in a religious family in Tabriz Taleghani St.those days his magnanimous father, a high ranking Shiite cleric Ayatollah Bostanabadi (peace be upon him) moved to Tabriz after devoting his life to studying.
His modest and devoted life  along with enduring poverty was what the late father had become accustomed .It was the way he lived up to his late days of the lifetime on winter in 1374.While he was a teenager, enthusiasm to cultural and religious activities attracted him to Heyat( Islamic Group). He was a member of several groups such as Heyat Montazeran and Tabriz Qoran Institute.
Before Iran Islamic Revolution, his activities were confined to teenagers and young adults. Teaching Qoran, managing Qoran classes, writing articles and presenting speech was only part of his responsibilities.
On the threshold of the upheavals in 1355 and 2356, he took part directly in revolutionary campaign against former regime such as making copies of announcements and tapes and distributing them, participating in organizing revolutionary students, having active presence in overnight ceremonies in Shaban mosque   and various demonstrations such Tabriz 29th Bahman Uprising, in the end all these ended in Islamic Revolution, He was studying in Mehr High school while revolution happened.
At those times, communists and other cells had all schools under control due to the organizational preparedness apart from Mehr School because of his companions and his smartness like Martyr Saeed Faghieh.
Along with some others he founded Tabriz Muslim students organization which became widespread promptly, and after years this organization was merged with the head office of Islamic Associations which were in touch with Tehran. 
At the same time, Dr.Farhangi was working with Islamic movement Institutes which included genuine revolutionary forces.
In early years of Islamic revolution, firstly, country security because of civil uprisings and secondly independence   and totality of land due to Iraq invasion was threatened and major priorities were all-out defense against the enemy. 
Under those conditions a group of committed people joined to Islamic Sepah forces and Construction and crusade organization (Jahade Sazandeghi).
Dr.Farhangi Also joined in above-mentioned forces and shouldered some departments responsibilities.
The overwhelming majority of administration officials were members of Sepah at that times .He had some responsibilities such as Chairman of Headquarter of 31st Ashura army during wartime and after the war, commonder of Basij Forces in East Azerbaijan Province, and also commander of Basij Students organization of the country.
He was known as an industrious, innovative, creative and conscientious person in the front line, and behind the front line of the battlefield also after war period.
His colleagues had a great deal of myriad constructive memories of him in his fields of activities. He changed his place work from military environment to academic one in 1379.His scientific and executive presence at university resulted in constructive consequences .In 1382, he was a candidate for the 7th parliamentary elections.
In this elections he stood third after two former MPs with just a marginal difference from Tabriz, Azar Shahr and Osku constituency. He was elected as a MP .In the 7th parliament he made great efforts in different aspects.
Public attitudes and citizens of the constituency recognizes him as a creative ,organized MP with great and effective insights .He pursues diverse issues academically and dutifully

کلید واژه ها :
دکتر محمد حسین فرهنگی , محمد حسین فرهنگی , حسین فرهنگی , معرفی دکتر محمد حسین فرهنگی , بیوگرافی دکتر محمد حسین فرهنگی , سوابق تحصیلی دکتر محمد حسین فرهنگی , سوابق اجرایی دکتر محمد حسین فرهنگی , رزومه محمد حسین فرهنگی , عکس دکتر محمد حسین فرهنگی , وب سایت دکتر محمد حسین فرهنگی , محل تولد دکتر محمد حسین فرهنگی , زندگینامه دکتر محمد حسین فرهنگی , سایت محمد حسین فرهنگی , تاریخ تولد محمد حسين فرهنگي , اقدامات محمد حسین فرهنگی , محمد حسین فرهنگی نماینده تبریز , فرهنگی نماینده تبریز , معرفی فرهنگی نماینده تبریز , سوابق علمی محمد حسين فرهنگی ,
ارسال نظر برای این مطلب
توجه :
* خواهشمند است در به کار بردن نام اشخاص اصل ادب و احترام را رعایت فرمایید.
* لطفا دیدگاه های خود را مرتبط با موضوع مطالب درج نمایید.
* نمایش نظرات به معنی تایید یا رد آنها نمیباشد.
* مسئولیت نظرات ارسالی بر عهده کاربران عزیز میباشد.
نويسنده ديدگاه :

حقویردی بازه

1394/11/25 ، 1:11
جناب آقای دکتر محمد حسین فرهنگی عزیز مطالب بسیار ارزنده و جالبی بوده اند .شخصیت نمایندگی تبریز آذرشهر واسکو زیبنده ی اعمال وافکار بلند شماست سعی تان باشد که همواره با عمل به وعده های تبلیغاتی مقبول خود محبوبیت خود را درمیان مردم مانند گذشته بیمه نمائید.باتشکر حقویردی بازه کارشناس مدیریت ومدیرعامل شرکت ستارگان آذرصنعت تبریز 09144018157
نويسنده ديدگاه :

داود امامعليزاده

1394/03/24 ، 10:26
جالب بود . جسارتاّ فكر ميكنم يك اشتباه لفظي در اول متن بنظرم رسيد و آن كلمه ي " اعتماد به نفس" بود چون آنهايي كه شما را مي شناسند از شما بعنوان فردي داراي عزت نفس و اعتماد به خدا ياد ميكنند
پاسخ : تشکر از دیدگاه حضرتعالی .
متن فوق برگرفته از وبسایت شخصی ایشان میباشد .

کد امنیتی رفرش

- پیوست فایل (عکس ،صدا ،فیلم ،اسناد ، مدارک و ... )

* ابتدا فایل های مورد نظر را آپلود ،سپس لينک مستقيم آنها را کپی نموده و در نظر ارسالی درج نمایید .

احادیث و کلام نورانی اهل بیت علیهم السلام
آرشيو
اشتغالزایی

ارس فورج - گروه صنعتی ارس فرمان تبریز

QR Contact

QR Code -Abdolahzadeh.ir



افراد آنلاین : 85
تعداد نظـرات :
بازدید کـل : 5,246,713

تمامی حقوق این سایت مرتبط به فرخ عبداله زاده بوده و کپی برداری از مطالب فقط با ذکر منبع بلامانع می باشد.
توجه : کاربر گرامی فعالیت شما در این سایت ثبت شده و قابل پیگیری می باشد.
Copyright © 2019

3.144.222.208 : آي پي شما
Safari 5.1 : مرورگر
: سيستم عامل